اشک ،امانم را بریده...
به فریاد چشمان بارانیم نرسی...
دامان گیر خواهد شد...
این قلم که خود را بر روی کاغذ می زند...
عِطِر تو می دهد...
چه کنم ،در فضایی که فقط ...
یادت، عِطرت،نامت هست و
خود خیالی شده ای در وصف حیاتم...
خدایا! خدایا!
گر به فریادم نرسی به که پناه برم ؟چه کنم؟
مگر نه اینکه تو پناه ، از راه جا ماندگانی
آنکه می خواست بعد تو پناه وتکیه گاهم باشد...
رهایم کرد و رفت،من ماندم وخاطرات...
گفته بود:بعد من با یاد من افسوس می ماند بجا
رفت ویادگار رفتنش،افسوس شد برایم...
گفتی:می روی جمکران...
تورا به خدای مَهدی، سفارشی دارم برایت...
بگو به آقا منتظرم، منتظر جوابم...
او که درد سخت انتظار را چشیده،تورا به منتظرت خواهد رساند...
دلم این گواهی را می دهد،تو خواهی آمد!خواهی آمد...
وجاده تلخ فراق، همچون ساحل تشنه به دریا باز خواهد رسید...
منتظرت می مانم...
14/4/1391ساعت-2:00نیمه شب
نظرات شما عزیزان: