عشق پنهانی ماه

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:, :: 23:33 :: توسط : سارا

                           http://s1.picofile.com/file/7218299993/149603_166412540064332_162908583748061_327183_6221028_n.jpg

دوباره نگاهمان به هم گره خورد .

در دلم عشق فریاد میزد  ..

ولی

هیچ کس صدای او را نمی شنید..

وقتی که دستان گرمش را گرفتم .

روح از کالبد وجودم پر کشید

 خواستم بگویم دوستت دارم 

که یکباره میانمان دیواری کشیده شد .

دیواری که نامش روزگار بود

حال من ماندم و این دل افسرده

تنهای تنها

برای همیشه

او در زندان سینه ام محبوس بود

و من در زندان روزگار..

بیچاره دلم .

چه بهای سنگینی باید درمقابل این شکست بپردازد.

حال تکلیف دلم چه خواهد بود ؟؟؟!!!


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 1:15 :: توسط : سارا


 

طوطي جون نميري الهي...

 

 

بال وپر بگيري الهي....

 

طوطي جون من تورو آزاد ميكنم....

 

                      دل غمگين تو رو شاد ميكنم....

 

 پربكش برو ميون جنگلا ....

 

                          اونجاكه نباشه دست آدما....

 

طوطي جون منم مثل تو اسيرم....

 

                  دعاكن از كنج قفس پربگيرم....


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 1:12 :: توسط : سارا

عکس و شعر عاشقانه, تصاویر شعر, عکس و شعر, کاغذ دیواری, کارت پستال

برای خودت زندگی کن...

کسی که تو را دوست داشته باشد

با تو می ماند...

برای داشتنت می جنگد...

اما اگر دوستت نداشته باشد

به هر بهانه ای میرود...!!!


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 1:5 :: توسط : سارا

صدایم میزد : ‌”گلم” !
گلی بودم در باغچه ی دلش، اما…
او باغبان عاشقی نبود،
گاهی سر میزد و دل میبرد،
سالها بعددانستم که من تنها نبودم،او باغبان گل های زیادی بود!


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 23:59 :: توسط : سارا

 

تو مرا می فهمی من تو را می خواهم وهمین ساده ترین قصه یک انسان است تو مرا می خوانی من تورا ناب ترین شعر زمان می دانم وتو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 23:52 :: توسط : سارا

 

آسون وداع کردم باهات، با اینکه می مردم برات

 

کاشکی نمی ذاشتم بری، کاشکی می افتادم به پات

 

خواستم بگم ترکم نکن، پیشم بمون ای نازنین

 

شرح پریشونیم و تو، چشمای بارونیم ببین

 

هر شب با کلی اشتیاق، زل می زدم به آسمون

فرصت نمونده واسه ی، ابراز احساس جنون

 

 

رفتی و من تنها شدم، با این غم نا مهربون

 

هرجا پی ات گشتم ولی، هیچ جا نبود از تو نشون

 

دل خوش به این بودم تو هم، گاهی کنار پنجره

 

ماه و تماشا می کنی، با کولی باری خاطره

 

هر شب با کلی اشتیاق، زل می زدم به آسمون

فرصت نمونده واسه ی، ابراز احساس جنون

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 23:50 :: توسط : سارا

 

فرازهایی از توبه نامه بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم....
از این که مرگ را فراموش کردم....
از این که در راحت سستی و تنبلی کردم....
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند....
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم....
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند....
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم....
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند....
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم....
از این که " خدا می بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم...


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 23:44 :: توسط : سارا

درباره وبلاگ
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا... گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا... کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست... قطره شدم که راهی دریا کنی مرا... پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم... شاید قرار نیست مداوا کنی مرا... من آمدم که این گره ها وا شود همین!... اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا... حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم... حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا... من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام... وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا... آقا برای تو نه ! برای خودم بد است... هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا... من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی... وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا... این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین... شاید غلام خانه زهرا کنی مرا... اللهم عجل لولیک الفرج
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غزلهای پریشان و آدرس zibaykhofteh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 645
بازدید کل : 105753
تعداد مطالب : 210
تعداد نظرات : 41
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



سفارش کد بارشی


رفتـــ 25