وباز هم خدا صدایم کرد...
از پشت پنجره ی اذان...
چه دلنشین وزیباست...
نسیمی که بوی خوش تورا، در فضای اتاق ،که نه
در محوطه بلورین قلبم طنین انداز کرده ست
پایان می یابد اذان...
وتو وصدای دلنشین تو...
وحتی همه ی تو ،همیشگی ست و پایدار
ای همیشه جاویدان ...
با قلب کوچک من بساز...
دمی ، رحمی ،نگاهی....
از تو چاره می کند ،همه ی بیچارگیم را...
من آواره ی حضور توأم "خدا"....13/5/91ساعت:4:59صبحوباز هم خدا صدایم کرد...
از پشت پنجره ی اذان...
چه دلنشین وزیباست...
نسیمی که بوی خوش تورا، در فضای اتاق ،که نه
در محوطه بلورین قلبم طنین انداز کرده ست
پایان می یابد اذان...
وتو وصدای دلنشین تو...
وحتی همه ی تو ،همیشگی ست و پایدار
ای همیشه جاویدان ...
با قلب کوچک من بساز...
دمی ، رحمی ،نگاهی....
از تو چاره می کند ،همه ی بیچارگیم را...
من آواره ی حضور توأم "خدا"....13/5/91ساعت:4:59صبح
نظرات شما عزیزان: