در این سرای بی کسی
خدای خوب من ،توبرایم نفسی
نمی رسد صدا،
نمی گیرد باران،
نمی دانم چرا؟!
دلی شکسته نیست،گویی یا هیچ در راه مانده ای خسته نیست
بار سفر بسته ام،سالهاست به انتظار نشسته ام
نمی پرسد کسی ،حالم چرا،نمی جوید کسی راهم چرا؟!
در این سرای بی کسی، در انتظار نشسته ام
بر هم نزن خلوتم را،سالهاست با جور عشقت ساخته ام
دیگر توان نیست مرا،سکوت مبهمم
رمق نمانده در تنم
امروز....
فردا.....
رفتنی ام دگر من......
مگیر ،سراغی زمن خسته ی دلشکسته
من رفتنی ام،توبمان،آهسته می گویم
توبمان...
تنها تو،واین را توبدان ،من تنها و غریب
هر لحظه و ثانیه ای
فقط به تو می اندیشم
به ایمان قسم،به امیدقسم،وبه عشق قسم...
فقط به تو می اندیشم...4/5/91
نظرات شما عزیزان: